چه کسي خواهد ديد
 
مردنم را بي تو
 
گاه مي‌انديشم
    
خبر مرگ مرا با تو چه کس مي‌گويد...
 
آن زمان که خبر مرگ مرا مي شنوي
 
روي خندان تو را کاشکي مي ديدم
 
شانه بالا زدنت را بي قيد
 
و تکان دادن دستت که مهم نيست زياد
 
و تکان دادن سر
 
چه کسي باور کرد
 
جنگل جان مرا
  
آتش عشق تو خاکستر کرد
   
مي تواني تو به من زندگاني بخشي
 
يا بگيري از من آنچه را مي‌بخشي