دخترایرونی
پاک تریم هوای دنیا متعلق به لحظه هایست که دلمان هوای هم را میکند... با غرور می تازد ، با دروغ می بازد ، با عشق می میرد... هر از گاهی دریا هوس میکند به ساحل سری بزند ، براش مهم نیست ساحل دستش رو بگیره یا نه ، مهم اثبات وفاداری دریاست... با توام کهنه رفیق تو مرا یاد کنی یا نکنی من به یادت هستم روزگارت خوش باد... در آرزوهایت مرا یاد کن ... چون من در زیباترین دعاهایم تو را یاد کردم... خاطره ها را زنده نگه داریم تا هر وقت زیر آسمان آبی دلمان گرفت ، التماس به نم نم باران نکنیم... کاش بدانی که فراموش کردنت مثل برآورده شدن آرزوهایم محال است... بالاترین ثروت دنیا مهربونیه یادت باشه توخیلی ثروتمندی... خسته ام فردا نگایت را برایم پست کن ، یک بغل حال وهوایت را برایم پست کن ، گوشم از آواز غمگین سکوت شب پر است ، لطفا آن لحن صدایت را برایم پست کن... به کوتاهی لحظات با تو بودن منگر ؛ به وسعت لحظه هایی نگاه کن که به یادت هستم... لحظه ها خاطره اند ، زندگی شوق تمنای همین خاطره هاست لحظه هایت همه خوش ... دلم میخواست بهانه ای باشد برای فراموش کردن همه چیز ، اماحالا دلم میخواهد بهانه ای باشد برای فراموش کردن تو... من خسته ترین واژه مملوس غروبم ، کاش در این وسعت سبز یک نفر مرا می فهمید.... زندگی باور می خواهد آن هم از جنس امید !اگر سختی راه ، به تو یک سیلی زد ، یک امید از ته قلب به تو میگوید که هنوز خدایی هست... همیشه تلخ ترین لحظه ها را کسی می سازد که قشنگ ترین لحظه ها را با او داشتی... دلهره هایت را به باد بده ! اینجا دلی هست که برای آرامشت دستی به آسمان دارد! خنده ، خورشیدی است که زمستان را از دل انسان پک می کند... زندگی تعداد نفس ها نیست . تعداد لبخند کسی است که دوستش دارم ، بخند تا زندگی کنم... راه می افتم بی هدف مقصد راهو نی دونم . کاش میشد آروم بگیرم ولی افسوس نمی تونم . نه یه قاصدک تو جاده که بشه همسفر من . من یه قصه ام که جدیی شده فصل آخرم ... از خدا میخوام که طناب دوستیمون هر روز پاره بشه تا با گره زدنش فاصلمون کمتر شه... وقتی با چشمان نمناک . بار سفر می بندم . به فردا فکر می کنم . مرا در فرداهایت سهیم می کنی؟ تو نیستی ، اما من برایت چای می ریزم ، دیروز هم نبودی، که برایت بلیط سینما گرفتم ، دوست داری بخند دوست داری گریه کن ، و یا دوست داری مثل آینه مبهوت باش ، مبهوت من و دنیای کوچکم دیگر چه فرقی می کند ،باشی یا نباشی ، من با تو زندگی می کنم ... زندگي مانند رانندگي در يک دشت پر از گل است که بايد از همه لحظه هاش استفاده کنيم به تفاوت اينکه در آخرجاده تابلويي به اين عبارت نصب شده (دور زدن ممنوع) ... زندگی برگ بودن در مسیر باد نیست ، امتحان ریشه هاست ، ریشه من هرگز اسیر باد نیست ، زندگی چون پیچکیست ، انتهایش میرسد پیش خدا ... هميشه به من ميگن مثل بچه آدم رفتار كن ، من نميدونم مثل هابيل باشم يا مثل قابيل گفتم دوستت دارم ، نگاهی به من کرد و گفت : چندتا ؟ دستام رو بالا آوردم و تمام انگشتهای دستمو نشونش دادم اما اون به کف دستام نگاه می کرد که خالی بود ... ما زنده به عشقيم ولي عشق تب دوست، ما طالب مرگيم ولي در طلب دوست، ما تشنه درديم ولي از غم هجرانيم، درويش نگاهيم ولي با لب خندان...
نظرات شما عزیزان:
چشمهایم شتاب دارند . فردا خیلی دیر نیست؟...
بای!!!!!
:قالبساز: :بهاربیست: |